قوله تعالى: «نحْن نقص علیْک» ما بر تو خوانیم، «نبأهمْ بالْحق» قصه ایشان و خبر ایشان براستى، «إنهمْ فتْیة» ایشان جوانى چند بودند، «آمنوا بربهمْ» بگرویدند بخداوند خویش، «و زدْناهمْ هدى (۱۳)» و ایشان را راست راهى فزودیم.


«و ربطْنا على‏ قلوبهمْ» و بر دل ایشان ربطه تعریف و عصمت نهادیم و بالهام ایمان بند بستیم، «إذْ قاموا» آن گه که بر خاستند، «فقالوا ربنا رب السماوات و الْأرْض» و گفتند خداوند ما خداوند آسمان و زمینست، «لنْ ندْعوا منْ دونه إلها» نخوانیم جز ازو خدایى، «لقدْ قلْنا إذا شططا (۱۴)» که اگر خوانیم، کژ و ناسزا و دروغ گفته باشیم.


«هولاء قوْمنا» اینان که کسان مااند، «اتخذوا منْ دونه آلهة» جز از الله خدایان گرفتند «لوْ لا یأْتون علیْهمْ بسلْطان بین» چرا بر خدایى این خدا خواندگان خویش حجتى و عذرى نیاورند، «فمنْ أظْلم ممن افْترى‏ على الله کذبا (۱۵)» کیست ستمکارتر از آن کس که بر الله تعالى دروغ سازد.


«و إذ اعْتزلْتموهمْ» و هر گه که از قوم خویش دورى جستید و جدایى گرفتید «و ما یعْبدون إلا الله» و آنچ قوم مى‏پرستند جز از الله تعالى، «فأْووا إلى الْکهْف» با کهف شوید، «ینْشرْ لکمْ ربکمْ منْ رحْمته» تا باز گستراند شما را خداوند شما رحمت خویش، «و یهیئْ لکمْ» و باز سازد الله تعالى شما را، «منْ أمْرکمْ مرفقا (۱۶)» از کار شما برگ کاهى.


«و ترى الشمْس إذا طلعتْ» و آفتاب را بینى آن گه که برآید، «تتزاور عنْ کهْفهمْ» که در گردد از تیغ غار ایشان، «ذات الْیمین» از راست سوى، «و إذا غربتْ» و آن گه که آفتاب فرو شود، «تقْرضهمْ ذات الشمال» وا برد از ایشان و در گردد از سوى چپ دست، «و همْ فی فجْوة منْه» و ایشان در گشادى در غارند، «ذلک منْ آیات الله» آن از شگفتیهاى خداست، «منْ یهْد الله فهو الْمهْتد» هر که الله تعالى راه نماید او را راه یافته اوست، «و منْ یضْللْ» و هر کرا بى راه کرد الله تعالى او را، «فلنْ تجد له ولیا مرْشدا (۱۷)» نیابى او را یارى دهى راه نماى.


«و تحْسبهمْ أیْقاظا» پندارى ایشان را که بیدارانند «و همْ رقود» و ایشان در خوابند، «و نقلبهمْ» و ایشان را مى‏گردانیم، «ذات الْیمین و ذات الشمال» از چپ بر راست و از راست بر چپ، «و کلْبهمْ باسط ذراعیْه» و سگ ایشان دو دست خویش گسترانیده، «بالْوصید» بر درگاه غار، «لو اطلعْت علیْهمْ» اگر دریشان فرو نگریدى تو، «لولیْت منْهمْ فرارا» پیش باز گریزیدى‏ از ایشان، «و لملئْت منْهمْ رعْبا (۱۸)» و بر گردیدى تو از بیم ازیشان.


«و کذلک بعثْناهمْ» هم چنان از خواب بینگیزانیدیم ایشان را، «لیتسائلوا بیْنهمْ» آن را تا یکدیگر پرسند، «قال قائل منْهمْ» گوینده‏اى گفت از ایشان، «کمْ لبثْتمْ» چند بودید، «قالوا لبثْنا یوْما أوْ بعْض یوْم» بعضى گفتند از ایشان که یک روز یا نیم روز، «قالوا ربکمْ أعْلم بما لبثْتمْ» آخر گفتند خداوند شما داند که چند است تا اینجااید، «فابْعثوا أحدکمْ بورقکمْ هذه إلى الْمدینة» یکى را از آن خویش بشهر فرستید و این درم که دارید، «فلْینْظرْ أیها أزْکى‏ طعاما» تا بنگرد که کجاست طعامى پاکیزه‏تر و نیکوتر، «فلْیأْتکمْ برزْق منْه» تا شما را خوردنى آرد از آن، «و لْیتلطفْ» و تا پنهان رود تا آزار و رفق کند، «و لا یشْعرن بکمْ أحدا (۱۹)» و مبادا که کسى را از حال شما آگاه کناد.


«إنهمْ إنْ یظْهروا علیْکمْ» که ایشان اگر آگاهى یابند از شما و دست یابند بر شما، «یرْجموکمْ» شما را ازین غار بیرون آرند، «أوْ یعیدوکمْ فی ملتهمْ» یا شما را با کیش خود برند، «و لنْ تفْلحوا إذا أبدا (۲۰)» و اگر با کیش ایشان شوید هرگز نیکى نیابید.


«و کذلک أعْثرْنا علیْهمْ» و هم چنان آگاهى نمودیم ایشان را، «لیعْلموا أن وعْد الله حق» تا بدانند که رستاخیز حق است، «و أن الساعة لا ریْب فیها» و در خاست رستاخیز شک نیست، «إذْ یتنازعون بیْنهمْ أمْرهمْ» آن گه که سخن در میان خویش از دهن یکدیگر فرا مى‏ستدند، «فقالوا ابْنوا علیْهمْ بنْیانا» گفتند اینجا مسجدى کنید زائر و متعبد را، «ربهمْ أعْلم بهمْ» خداى ایشان داناتر بایشان، «قال الذین غلبوا على‏ أمْرهمْ» آن قوم گفتند که بر قصه اصحاب الکهف افتادند و از ایشان آگاه، «لنتخذن علیْهمْ مسْجدا (۲۱)» بر غار ایشان مسجد گیریم و جاى پرستش.


«سیقولون ثلاثة رابعهمْ کلْبهمْ» مى‏گویند که ایشان سه تن‏اند چهارم ایشان سگ ایشان، «و یقولون خمْسة سادسهمْ کلْبهمْ» و گروهى مى‏گویند که پنج تن‏اند ششم ایشان سگ ایشان، «رجْما بالْغیْب» بپنداشت مى‏گویند از چیزى پوشیده ازیشان، «و یقولون سبْعة و ثامنهمْ کلْبهمْ» و گروهى میگویند که هفت تن‏اند و هشتم ایشان سگ ایشان، «قلْ ربی أعْلم بعدتهمْ» بگوى خداوند من داناتر بچندى ایشان، «ما یعْلمهمْ إلا قلیل» نداند ایشان را از خلق مگر اندکى، «فلا تمار فیهمْ إلا مراء ظاهرا» پیکار مکن در کار ایشان مگر بآنچ قرآن ترا پیدا کند، «و لا تسْتفْت فیهمْ» و فتوى مپرس و دانش مجوى در کار اصحاب کهف، «منْهمْ أحدا (۲۲)» از جهودان از هیچکس.